جمشید مقدم
واسه همین آدرس تلگرامم رو میدم تا در خدمتتون باشم
آیدی تلگرامم : @jamshid1107
کانال آتلیه چشمک : @ateliyecheshmak
آتلیه خودمه
خیلی خوشحال میشم ببینمتون
واسه همین آدرس تلگرامم رو میدم تا در خدمتتون باشم
آیدی تلگرامم : @jamshid1107
کانال آتلیه چشمک : @ateliyecheshmak
آتلیه خودمه
خیلی خوشحال میشم ببینمتون
مــن
بــی تــــو
در غریبترین شهر عالمـــم . . .
بــی مــن
تـــو در کجــای جهـانـــی
کــه نـیـسـتـی ؟ ! . . .
وقتی که ...
وقتی که قلبهایمان كوچكتر از غصههایمان میشود،
وقتی نمیتوانیم اشک هایمان را پشت پلكهایمان مخفی كنیم
و بغض هایمان پشت سر هم میشكند ...
وقتی احساس میكنیم
بدبختیها بیشتر از سهممان است
و رنجها بیشتر از صبرمان ...
وقتی امیدها ته میكشد
و انتظارها به سر نمیرسد ...
وقتی طاقتمان تمام میشود
و تحمل مان هیچ ...
آن وقت است كه مطمئنیم به تو احتیاج داریم
و مطمئنیم كه تو
فقط تویی كه كمكمان میكنی ...
آن وقت است كه تو را صدا میكنیم
و تو را میخوانیم ...
آن وقت است كه تو را آه میكشیم
تو را گریه میكنیم ...
و تو را نفس میكشیم ...
وقتی تو جواب میدهی،
دانه دانه اشکهایمان را پاك میكنی ...
و یكی یكی غصهها را از دلمان برمیداری ...
گره تكتك بغضهایمان را باز میكنی
و دل شكستهمان را بند میزنی ...
سنگینی ها را برمیداری
و جایش سبکی میگذاری و راحتی ...
بیشتر از تلاشمان خوشبختی میدهی
و بیشتر از حجم لبهایمان، لبخند ...
خوابهایمان را تعبیر میكنی،
و دعاهایمان را مستجاب ...
آرزوهایمان را برآورده می کنی ؛
قهرها را آشتی میدهی
و سختها را آسان
تلخها را شیرین میكنی
و دردها را درمان
ناامیدی ها، همه امید میشوند
و سیاهیها سفید سفید ...
خیلی سخته به خاطر کسی که دوستش داری
همه چیز رو از سر راهت خط بزنی
بعد بفهمی
خودت تو لیستی بودی
که اون به خاطر یکی دیگه خطت زده...
تورفتي ودوست داشتن هايم
زيرپايت له شد
ومن بي توچه تنهاشدم
وبه دنيا نشان دادم
كه من مجنون ترين ليلاي تاريخم
اگر دلت گرفت...
سکوت کن...
این روزها هیچکس معنی دلتنگی را نمیفهمد!!!
گاهی سخت می شود …
دوستش داری و نمی داند
دوستش داری و نمی خواهد
دوستش داری و نمی آید
دوستش داری و سهم تو از بودنش
فقط تصویری است رویایی در سرزمین خیالت
دوستش داری و سهم تو
از این همه ، تنهایی است ....
باید بازیگر شوم ،
آرامش را بازی کنم …
باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم …
باز باید مواظب اشک هایم باشم …
باز همان تظاهر همیشگی : ” خوبم …
تو مقصری اگر من دیگر ” من سابق ” نیستم !
من را به من نبودن محکوم نکن !
من همانم که درگیر عشقش بودی !
یادت نمی آید ؟!
من همانم !
حتی اگر این روز ها هر دویمان بوی بی تفاوتی بدهیم !
دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ايوان مي روم و انگشتانم را
بر پوست كشيده شب مي كشم
چراغهاي رابطه تاريكند
چراغهاي رابطه تاريكند
كسي مرا به آفتاب
معرفي نخواهد كرد
كسي مرا به ميهماني گنجشكها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردني است.
فروغ فرخزاد ( روحش شاد )
بله ...عسل بدیعی هم این دنیا رو رها کرد و رفت به سمت آسمون رفت تا اسکارش رو از آسمونا بگیره...
روحش شاد و یادش گرامی......
درباره فوت ایشون از زبان رضا داوودنژاد هسر غزل بدیعی خواهر عسل بانو
رضا داودنژاد (بازیگر)ˈ همسرخواهر ˈعسل بدیعیˈ ، روز دوشنبه در گفت وگو با خبرنگار فرهنگی ایرنا ، اظهار داشت: مشکل تنفسی روز گذشته این بازیگر باعث شد که وی را به سرعت به بیمارستان منتقل کنیم . وی به خاطر مشکل قلبی ناشی از دشواری تنفسی و در نهایت مرگ مغزی در بخش ای سی یو بیمارستان لقمان بستری شد.
وی که به دلیل شدت تاثر ناشی از این واقعه، به سختی گفت و گو می کرد، افزود: متاسفانه شایعات و اکاذیبی مبنی بر مسمومیت دارویی بدیعی در رسانه ها منتشر شده که صحت ندارد و وی تنها به خاطر مشکل تنفسی به بیمارستان منتقل شد.
از دیگر کارهای او میتوان به این فیلمهای سینمایی اشاره کرد: (۱۳۷۸) دستهای آلوده (سیروس الوند)، (۱۳۷۹) هفت پرده (فرزاد مؤتمن)، (۱۳۷۹) از صمیم قلب (بهرام کاظمی)، (۱۳۸۲) شمعی در باد (پوران درخشنده)، (۱۳۸۴) پروانهای در مه (محمدجواد کاسهساز)، (۱۳۸۵) سربلند (سعید تهرانی) و (۱۳۸۷) روز هشتم.
(تقدیم به بانوی بخشنده پرده نقره ای که اسکارش را از آسمان گرفت)
حتما گوش کنید خیلی زیباست.....
آهنگ جدید و فوق العاده زیبای امیر مسعود و مریم حیدرزاده با نام روزای بی عسلدیشــب به یاد تــو تنــــها گریـستــــم مستــانه گریـــه کردم و دریـــا گریستم
طوفان غم چو داد گلستان دل به بــاد بر حــــــــال زار پـــرپــــر گلــــها گریستم
من بـودم و خیـال تـــو در نیمـه شــــب بر بخت خویش و این دل شیدا گریستم
بیخود شـدم ز گریه و رفتم به اشتیاق ســودای دل نمــــودم و آنجـــــا گریستم
در جســتــجوی او مــن آواره ابـــــــروار بر کـوه و دشت و دامن و صحـرا گریستم
هر چـند نکته سنـج سخن آورم ولیــک شــب در خیال لعـــــل شکر خا گریستم
شاعر:؟؟؟
پ.ن۱:تنها گرگــــها نیستــــند که لباس میــــش می پوشــــندگاهی پرســـتوها هم لباس مرغ عشق برتن می کنــــند.. عاشــــق که شدی کوچ می کنــــند
پ.ن۲:نمـی دانم خــبـر داری یا نــه .اما در دلــم پایــکوبـــی به راه اســـت . . .آمـــدن عــــشــق جـدیــد ،شـایـد مرهــمـــی شـــــود به روی زَخــم هایـــم(( جـــدی نگیــــرید توهـــــم زدگـــی و زدن یه مطلب عشقولانست به قولی داریم پیاز داغ رو زیاد میکنم ))
خوبید؟
یه آهنگ خوندم خواستن نظر بدین...
ممنون میشم نظرتون رو رک بگین مرسی یه عالمه
دانلود لینک مستقیم ---- > الهی خوشبخت شی گلم
دانلود لینک دانلود ----- > الهی خوشبخت شی گلم
دختر موهايي بسيار سياه ولي كوتاه داشت و وقتي لبخند مي زد، چشمانش به باريكي يك خط مي شد.
در ۱۹ سالگي دختر وارد يك دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به دانشگاهي بزرگ در پايتخت راه يافت. يك شب، هنگامي كه همه دختران خوابگاه براي دوست پسرهاي خود نامه مي نوشتند يا تلفني با آنها حرف مي زدند، دختر در سكوت به شماره اي كه از مدت ها پيش حفظ كرده بود نگاه مي كرد. آن شب براي نخستين بار دلتنگي را به معناي واقعي حس كرد.
روزها مي گذشت و او زندگي رنگارنگ دانشگاهي را بدون توجه پشت سر مي گذاشت. به ياد نداشت چند بار دست هاي دوستي را كه به سويش دراز مي شد، رد كرده بود. در اين چهار سال تنها در پي آن بود كه براي فوق ليسانس در دانشگاهي كه پسر درس مي خواند، پذيرفته شود. در تمام اين مدت دختر يك بار هم موهايش را كوتاه نكرد.
دختر بيست و دو ساله بود كه به عنوان شاگرد اول وارد دانشگاه پسر شد. اما پسر در همان سال فارغ التحصيل شد و كاري در مدرسه دولتي پيدا كرد. زندگي دختر مثل گذشته ادامه داشت و بطري هاي روي قفسه اش به شش تا رسيده بود.
دختر در بيست و پنج سالگي از دانشگاه فارغ التحصيل شد و در شهر پسر كاري پيدا كرد. در تماس با دوستان ديگرش شنيد كه پسر شركتي باز كرده و تجارت موفقي را آغاز كرده است. چند ماه بعد، دختر كارت دعوت مراسم ازدواج پسر را دريافت كرد. در مراسم عروسي، دختر به چهره شاد و خوشبخت عروس و داماد چشم دوخته بود و بدون آنكه شرابي بنوشد، مست شد.
زندگي ادامه داشت. دختر ديگر جوان نبود، در بيست و هفت سالگي با يكي از همكارانش ازدواج كرد. شب قبل از مراسم ازدواجش، مثل گذشته روي يك كاغذ كوچك نوشت: فردا ازدواج مي كنم اما قلبم از آن توست… و كاغذ را به شكل ستاره اي زيبا تا كرد.
مرد هفتاد و هفت ساله در حياط خانه اش در حال استراحت بود كه ناگهان نوه اش يك ستاره زيبا را در دستش گذاشت و پرسيد: پدر بزرگ، نوشته هاي روي اين ستاره چيست؟
مرد با ديدن ستاره باز شده و خواندن جمله رويش، مبهوت پرسيد: اين را از كجا پيدا كردي؟ كودك جواب داد: از بطري روي كتاب خانه پيدايش كردم.
پدربزرگ، رويش چه نوشته شده است؟
پدربزرگ، چرا گريه مي كنيد؟
كاغذ به زمين افتاد. رويش نوشته شده بود::
معناي خوشبختي اين است كه در دنيا كسي هست كه بي اعتنا به نتيجه، دوستت دارد.
تمــــــــــــــام هســـــــــتیم فـــــــــــــدای هستی ام